چند هفته است که افراد و شخصیتهای مختلفی از فعالان سیاسی در اپوزیسیون داخل و خارج کشور که از ماه ها پیش گرد هم آمده بودند و حول محور توافقات عمده ای از جمله تمرکز زدایی در رژیم آینده ایرانِ بعد از جمهوریِ اسلامی، در چهارچوبِ تمامیتِ ارضیِ و درونِ مرزهایِ شناخته شده ایران شورایی به نام ” شورای ملی تصمیم ” را به وجود آوردند، اعلام موجودیت کرده اند .
اما بلافاصله بعد از اعلام موجودیت و بخصوص دادنِ نام های افراد عضو در خارج , از طرف عده ای سیلِ حمله ها آن هم با روش هایِ کهنه یِ شناخته شده ای پرونده سازی زیرِ آتمسفر جوسازی اولترا وطن پرستی، اتهام زنی و کلاًشیوه های منزجرکننده آغاز شده است که در همین چهل و چند سال رژیم اسلامی به فراوانی و مستمراً از آنها استفاده کرده است.
ابزاری که برای این حمله استفاده میشود کلمه رمز سرکوب چندین ده ساله یعنی ” تجزیه طلبی” است.
قبل از پرداختن به ابزار این عده، در مورد کلمه “تجزیه” باید توضیحاتی بدهیم. این کلمه از ریشه عربی “جز” آمده است و تجزیه به معنی جدا کردن یک ابژه یا یک سوژه به اجزای تشکیل دهنده آن است که ترجمه دقیق آن به لاتین “آنالیز” میباشد که در فارسی هم مانند کلمه تجزیه, کلمه آنالیز هم رایج است. از این کلمه با آوردن پسوندِ ” طلب”، ابزاری در این کشور بخصوص در نزدیک یک صد سال اخیر ساخته شده است که معنای آن گویا مترادف است با ” جدایی طلبی ” که در لاتین برای این کلمه نه از ” آنالیز ” بلکه از کلمه ” سپاراتیسم” استفاده میشود.
پس تجزیه طلب به معنی علمی یعنی “آنالیز طلب” یا اگر بیشتر علمی بنویسیم میشود “انالیتیکر” که نه از دور نه از نزدیک با تجزیه طلبی رابطهای ندارد , به معنی ” سپاراتیست” یا ” استقلال طلب” هم نمی باشد!
اما چرا از این ترکیب”تجزیه طلبی” سالیان سال است به مقاصد دیگر و جایگزین به جای ” جدایی طلبی” استفاده میشود حکایتی دیگر دارد و برمیگردد به ریشه تاریخی این کلمه که با تبلیغاتی هدفمند کلیشه سازی شده است با بار منفی و مردودی چون ” وطن فروش، خائن ، نوکر اجنبی و …” مترادف و همراه شده است که به خاطر همین بار منفی مورد پسند ابزار گرایان است. یعنی با اتهام ” تجزیه طلب ” زدن به فردی شما همه این بارها را ذاتاً وارد پرونده او در پرونده سازیتان کرده و حکم او را که اشد مجازات است صادرکرده اید!
از این که بگذریم باید روشن شود که ” جدایی طلبی” یا “سپاراتیسم” در حقوق بین الملل یک مطالبه سیاسی است نه یک جرم سیاسی. هم اکنون احزاب جدایی طلب در آمریکا و اروپا به این یا آن دلیل در جهت جدا شدن از چهارچوبهای کشورهایی چون کانادا ، اسپانیا و انگلستان فعال هستند. این مطالبه به شکلی کاملا قانونی در کشورهایی چون کانادا و انگلستان به رای گیری یا رفراندوم گذاشته شده است اما رای اکثریت را جلب نکرده و آن ایالتها همچنان با حفظ حقوق خود گردانی در چهارچوب همان کشورها باقی مانده اند. ( کبک در کانادا و اسکاتلند در انگلستان).
به طور کلی دو فرم مطالبات برای خود گردانی یا حق تعیین سرنوشت وجود دارد که یکی در مدل ” حق تعیین سرنوشت خارجی” یا ” سپارتیسم” یا جدایی طلبی متبلور است که میخواهد خود گردانی در مرزهایی کاملا جدا از کشوری که منطقه مورد نظر در آن موجود است داشته باشد که نمونههای آن در بالا آورده شد و دیگری مدل ” حق تعیین سرنوشت داخلی” یا ” فدرالیسم” است که خواهان امکانات خود گردانی به شکل ایالتهای دارای پارلمانهای کوچک پیرامون که به یک دولت مرکزی متصل هستند میباشد که برای آن دهها نمونه در غالب انواع گوناگون دولتهای فدرال در دنیا میتوان مثال آورد و مطالعه نمود. اختیارات ایالتها با پارلمانهای محلی و اختیارات دولت مرکزی با توافق بین آنها حل میشود و از این رو قدرت دولت مرکزی از یک کشور به یک کشور و از یک سیستم فدرالی به دیگر سیستم فدرالی متغیر میباشد. از این دولتهای فدرال میتوان از کشورهای باستانی چون هند فدرال و از کشورهای مدرن چون سوئس فدرال را مثال آورد. به طور کلی دو سوم جهان که کشورهای صنعتی و پیشرفته و موفقی را هم در بر میگیرد هم اکنون در سیستم فدرال اداره میشود.
از قضایِ روزگار، اکثر این افراد که موردِ اتهام ” تجزیه طلب”ی قرار میگیرند و گاه به روشنی از آنها نام میبرند و گاه با ایما و اشاره آنها را نشانه میگیرند افرادی فدرالیست و مجرب در کارِسیاسیِ خود هستند و از نسلی هستند که رویداد فروپاشی رژیم پهلوی وبرآمدن رژیم ولایت فقیه اسلامی را تجربه کرده اند. به همان ترتیبی که رژیم اسلامی کنونی آن زمان برای استحکام خود و سرکوب مخالفان از هر طیف و هر گروهی از
ابزار( چماق) “ضد انقلاب ” استفاده میکرد که دیگر جز اعدام هیچ آلترناتیو دیگری بعد از این برچسب به افراد و گروهها باقی نمیگذاشت، این گروه ناسیونالیست انحصارطلب و تمرکز گرا نیز امروز مانند رژیم اسلامی به ابزار سازی با تحریک احساسات میهن پرستی مردم متوسل میشود و ابزار مترادف آن یافته اند که آن زمان اگر چماق “ضد انقلاب”و”لیبرال” به جرم انگاری سنگینی تبدیل شد که امکان جرم زدایی از آن نبود و حکم مرگ و زندان را داشت، این آخوندهای کراواتی هم که خود را در رویاهای خود برای فردا و باز پس گیری قدرت متمرکز آماده میکنند به ابزار سازی پرداخته و چماق ” تجزیه طلب” که ذاتاً واژه ای نامفهوم عوامانه و بی معنی در علوم سیاسی است (که درست آن ” سپاراتیسم یا جدایی طلبی” است) را ساخته اند.
این گروه آخوندهای کراواتی که افراد آن اغلب هم در خارج و کشورهایی زندگی میکنند که به این یا آن شکل با سیستمهای غیر متمرکز اداره میشوند با خبر هستند که اندیشه های واپس گرایانه و انحصارگرایانۀ شان در جهان مدرن و سازمانهایِ بین المللیِ شناخته شدۀ مدافعِ حقوقِ بشر، اعم از فردی (شهروندی) و یا جمعی (اتنیکی-ملی) جایی ندارند و به جای دعوت به گفتگو ، شفاف سازی و… به ابزارگرایی و پوپولیسم و مخدوش کردن افکارعمومی مشغولند. این گروه چماق ” تجزیه طلب” را بر فرق سر هر فردی و گروهی فرود میاورند که از آلترناتیوهای دیگر شناخته شده در دنیا برای اداره دولت آینده در ایران نام میبرند که مورد پسند این عده نمی باشد.
این عده که در واقع پیداست گذر از جمهوری اسلامی را مترادف با باز پس گرفتن اقتدار پیشین و احیای قدرت از دست رفته در رویداد سال پنجاه و هفت می پندارند و همه با هم را ” همه با من” می انگارند آستینها را بالا زده اند و چنان شتاب زده از رژیم اسلامی و شیوه هایِ سرکوبِ آن استفاده می کنند که “از حولِ حلیم در دیگ افتاده“ و فراموش کرده اند که فرق عمدۀ آنها در این ابزارسازی یا چماق سازی با رژیم اسلامی هوشمند تر از اینها این است که آنها تا در اپوزیسیون بودند از آزادیِ بیان و تَحَزُب و اظهار عقیده و… سخن میگفتند و نقاب خود را بعد از به دست گرفتن قدرت، (که بیشتر زیر سایه همین گفتار عوام فریبانه بود) ، پس زدند و به ابزار سازی و سرکوب با آن ابزار پرداختند. این عده چنان که یکی از آنها در برنامه خود در “کانال یک” اعتراف کرد، از هم اکنون نه از احتمال بزرگ تقسیم کشور، بلکه تقسیم قدرت در ایران آینده چنان به وحشت افتاده اندکه از همین حالا که هیچ قدرتی ندارند برای حذف اندیشه و آلترناتیوهایِ مختلف که بابِ میلِ آنها نیست به خط ونشان کشیدن پرداخته و در همین پوزیسیون برابر در اپوزیسیون به ترور و سرکوبِ مخالفان فکری آغاز کرده اند. اینطور که به آشکارا پیداست همین چماق ” تجزیه طلب” را به احتمال بسیار خیال دارند تیز تر و بُرا تر کرده و در فردای جمهوری اسلامی اگر به باز پس گرفتن قدرتی که به معده خود قول داده اند نایل شدند، آن را چون شدیدترین جرمی که میتوان یافت به کار برند که کار “تصفیه و پاک سازی” مخالفان فکری را که از رژیم اسلامی به آنها به ارث خواهد رسید، نه با چماق ” ضد انقلاب” بلکه این بار با چماق ” تجزیه طلب” پیش ببرند.
از این روست که بویِ متعفنِ فاشیسم یا نازیسم و انحصار گرایی از همین اکنون در ساز و کار این عده به شکلی مشمئز کننده به مشام میرسد. به نظر ما درست به همین خاطر این افراد راه به جایی نخواند بُرد زیراکه خاطرۀ تاریخیِ شهروندان ایران از کارکردشوم این ابزارها پُر است و دنبال دیکتاتوری دیگر با ابزار سرکوبی دیگر نیستند و به آن تن در نخواهند داد، همانطور که ما به این جرم انگاریها تن در نمیدهیم و علیه ابزار سازان، نه تنها به نام خود بلکه به نام ایرانی آزاد و مدرن و دمکرات اعلام جرم می کنیم. در واقع شورای ملی تصمیم و عضویت گروههای مختلف انسانها در آنجا، توفیقی اجباری شد که این عده مشت خود را زودتر از خمینی باز کنند و نقاب دمکرات و پلورالیست و…از چهرۀ شان بیفتد.
متأسفانه تحتِ تأثیرِ تبلیغات و حملات همین گروه عده ای از دوستان به این فکر افتادند و چاره را در این می بینند که ما به زمین بازی که این عده برای ما با ابزار ” تجزیه طلبی” ساخته اند بیاییم و آنجا اعلام کنیم که ما برای این زمین ساخته نشده ایم و بازیکن آن نیستیم! بر عکس ما گمان می کنیم اگر گروهی هستند که باید شیوه و میدان بازیشان را تغییر دهند یا شفاف کنند، همین گروه واپس گرای متهاجم است که باید تکلیف خود را با این تبلیغات مسموم علیه فدرالیستها در شورای ملی تصمیم روشن کند.
اکثر ما عضو تشکلهایِ چندین سالۀ فدرال هستیم که سالیان سال است در این احزابِ فعال هستیم همانطور که از نامش پیداست فدرالیسم ساختاری جدا از سپاراتسیم یا جدایی طلبی است حتا در مقابل آن و در تضاد با آن است. این عده از ما نام برده و با همان چماق شرم آور “تجزیه طلب” ساخته خود در نهایت بیسوادی عوام مابانه (اگر ناآگاه هستند )، و یا گستاخی (اگرآگاه هستند)، تحت فشار گذاشته که مقابل این ” جرم انگاری” ، باید از خودمان ” جرم زدایی ” کنیم.
تنها پاسخ ما به این ادعای غیرعلمی عوام مابانه و من درآوردی وضد دموکراسی این عده این است که از آنها بخواهیم قبل از پرداختن به کار سیاسی و سیاست ورزی و ادعا، مطالعات خود را در مورد ساختارهای گوناگون اداره دولتها و انواع حکومتها بالا ببرند.
اگر فردی خوابی ببیند و فردا بیدار شده و “فدرلیسم را رمزعبور تجزیه ایران ” بنامد باید آن منبع علمی را که این تعریف را از فدرالیسم داده که در خواب به او الهام شده ارائه دهد. در واقع توصیه ما این است که خوابهایش را داخل بحثها و تحلیلهای سیاسی نکرده بلکه آن چه در بیداری در منابع علمی میخواند را معیار گفتار قرار دهد و شنوندگان را احترام گذارد و به عوام فریبی نپردازد.
ما فدرالیسم را آغاز و امکانی برای ساختن دمکراسی از پایین و پیرامون کشورایران میدانیم که با تقسیم قدرت، راه را برای اداره جمعی کشور به شیوه ای نامتمرکز باز می کند و بهترین مدلی هست که این کشور بعد از بیش از یک قرن استبدادِ سیاسی وفرهنگی مطلق ( که این عده مهاجم بی خبر از مدرنیسم و جهان مدرن را به درستی میتوان محصول آن به حساب آورد ) امروز تشنه آن است که بندهای انحصارطلبی دینی– زبانی – فرهنگی را برای رفتن به سوی تکثر گرایی و دمکراسی(درمعنای آزادی وبرابری وسکولاریسم) باز کند.
ما بدین وسیله آوازهای شومی را که با ابزارگرایی پوسیده چون ” تجزیه طلبی” از هم اکنون به قصدِ سرکوبِ اندیشه، و انکار چند گانگی و تنوع در استراتژی سیاسی را پیشه کرده، و به فعالیت پرداخته اند قویاً محکوم میکنیم. ما باور داریم که در آیندۀ ایران، تنگ نظری و کور دلی که راه به اتهام زنی و ابزارگرایی و سرکوب می برد، راهی نخواهد داشت و اگر از همین امروز به مبارزه با آن بر نخیزیم، فردا بسیار دیر خواهد بود.
در پایان باید هشدار دهیم که مطمئن باشید کسانی که گمان می کنند این سرکوب فقط به ما فدرالیستها محدود میشوند سخت در اشتباه هستند چون باز هم تجربه داریم که رژیم ولایت فقیه اسلامی در مورد حتی مخالفان و منتقدان داخل خود، در اعدام و کوبیدن افراد سرشناس که این رژیم را سر کار آوردند اِبائی نداشت و ندارد!