روز زبان مادری یا روز یادآوریِ زبانکُشیِ نودو چهار ساله درایران
جهتِ بزرگداشت “روزِجهانی زبان مادری”، منطقاً باید بهمۀ زنان ومردان وکودکانی که، از تحصیل درزبانِ مادریِ خود درایران از/( ١٣٠٤) ه.ش:(1925) م / تا به امروز، به بهانۀ “حفظ ِ وحدتِ ملی ویکپارچگیِ ایران” محروم شده اند، سلامی فرستاده وهمۀ این قربانیان را جهتِ شناختِ سیستمِ تفکرِ جلادانشان، موردِ خطاب قراردهم.
این نوشته شامل یک مقدمه، طرحِ موضوع ونتیجه گیری است. اگرعِنانِ قلم، اندکی رها شده، بسببِ عمق و، وسعتِ فاجعه ای است که با آن روبرو بوده وهستیم.
روزهائی که ازطرفِ” نهادهایِ بین المللی” و یا بصورتِ ” بین المللی ” گرامی داشته میشوند، عموماً جهتِ یادآوری، وسعت، وتعمیق بخشیدن به یک خواستِ انسانیِ برآورد نشده، یا برایِ مقابله با ظلمِ عریان و مُزمِن، و یا خطرِفراگیری است که، ابعادِ بین المللی داشته، وازچهارچوبِ مسائلِ ملی، یا منطقه ای فراترمی روند.
هرچند ” شأنِ نزولِ ” وعلتِ وجودیِ بعضی ازاین روزهایِ جهانی، یا ریشه درمبارزاتِ یک ملت داشته، ویا توسطِ افرادِ انسان- دوست وخیرخواه، مطرح شده، و سپس مقبولیتِ جهانی یافته اند. ازآن جمله است:
“روزِجهانیِ زبانِ مادری / روزِجهانیِ زنان / روزِجهانیِ کودک / روزِجهانیِ کارگر / روزِ جهانیِ مُحیطِ زیست / روزِجهانیِ مبارزه با تبعیضِ نژادی / روزِجهانیِ آب آشامیدنیِ سالم / روزِ جهانیِ باسوادی (مبارزه با بیسوادی) / و…
همه میدانیم که بشریت، ” روزِجهانیِ زبانِ مادری ” را از( 21 فوریه 1954 ) مَرهون ومَدیونِ مبارزاتِ مردمِ بنگلادش، بخاطرِدفاع اززبانِ مادری-شان است. کشورِکنونیِ بنگلادش، بعداز استقلالِ پاکستان، برهبریِ”محمدعلی جناح” ازهند، باهزار وششصد کیلومترفاصله، بعنوانِ پاکستانِ شرقی نامیده شد. رهبرانِ پاکستانِ غربی، برخلافِ رهبرانِ خردمندِ کنگرۀ “هند”، نه تنها دو رُکنِ اساسیِ دموکراسی، یعنی آزادی و برابری، و ازجمله آزادی و برابریِ دین وزبان را همراه باسیستمِ فدرالِ واقعی، درکشورِخود، ایجاد نکردند، بلکه پاکستانِ غربی، به بهانۀ وحدتِ دینی ( مسلمان بودنِ اکثریت )، می خواست، با داشتنِ جمعیتِ کمترازپنجاه میلیون، آنهم مرکب ازهشت زبانِ مختلف، کشورِهفتاد وپنج میلیونیِ بنگلادش راازخواندن ونوشتن، تحصیل، تدریس ودفاعِ حقوقی دردادگاهها واشتغال دربنگلادش، بزبانِ مادریِ خودشان، باسرکوبِ پلیسی، محروم کرده، وآنها را “اُردو” زبان سازد! عُمرِاین” ستمِ زبانی” بیش ازهفت سال طول نکشید که کشورِکنونیِ پاکستان، بعدازاستقلالش( در١٩٤٧با هندازانگلستان) وسپس جدائی اش ازآن کشور، با شورش دانشجوئی وسپس سراسریِ بنگلادش، برای حفظِ هویتِ زبانِ مادری وانسانی خود، روبروشد. سرکوبِ پلیسی وجنایاتِ غیرانسانی اش هم بجائی نرسید. بناچار، استقلالِ بنگلادش را که ازحِمایتِ بیدریغِ “هند” هم برخورداربود، به رسمیّت شناخت. اما پاکستانی ها پس ازاین تجربه تلخ، فهم وشعورآنرا داشتند که سنّتِ ” قاعدِ اعظم” خود،”محمد علی جناح ” را درتحمیلِ زبانِ” اُردو” درداخلِ کشورِباقی ماندۀ پاکستان، تا حدی کناربگذارند وباایجاد سیستم فدرالیسم وآزادیِ زبانهایِ مادری، ازقبیلِ: پشتونی وبلوچی و..درکنارِزبانِ رابطِ “انگلیسی” و”اُردو”، بقاء وهمزیستی” خود خواستۀ پاکستان را، تاحدودی تضمین نمایند.
تبدیلِ زبانِ رسمی وانحصاریِ ” اُردو” به زبانِ رابط، درواقع، ” تضمین نامۀ استقلالِ” پاکستانِ کنونی شد وبرتنش هایِ اقتصادیِ ناشی ازفقر وبیکاری، واختلافاتِ دینی، عشیرتی و تاریخی، تنش هایِ زبانی- فرهنگی راهم اضافه نکرد.
ازبیست ویکم نوامبرِسال (1999)، بخشِ فرهنگیِ سازمانِ مللِ متحد(یونسکو) نیز، بیست ویکم(٢١) فوریه را روزبزرگداشتِ زبان هایِ مادری اعلان کرده وبرسمیت شناخت.
مجمعِ عمومیِ سازمانِ مللِ متحد نیز، به دلیلِ اهمیتِ زیادِ روزِزبان هایِ مادری، سال ۲۰۰۸ راسالِ جهانیِ زبانهایِ مادری اعلان کرد. هرچند جمهوریِ اسلامی درایران آنرا پنج سال مسکوت گذاشت!
ولی، ازرسمیتِ بین المللی، تا به رسمیتِ ملیِ ” زبانهایِ مادریِ محکوم ” درایران، وازرسمیتِ قانونی وملی، تا به رفعِ تبعیضِ اجتماعی وفرهنگی درکشور، یعنی برافتادنِ “پان فارسیسم” راهِ نسبتاً طولانی باقی مانده است.
مسلماً اِحیاء واستقرارِآزادیِ هفتاد زبان ولهجۀ مادریِ محکوم ازتحصیل درایران، همانندِ سایرِ آزادی هایِ بشری وانسانیِ تصریح شده دراعلامیۀ جهانیِ حقوقِ بشر، نظیرِآزادیِ ( وجدان / اندیشه / بیان/ دین وعقیدۀ سیاسی و…) درنبودِ نهادهایِ دموکراتیک، نظیر:( احزاب، سندیکاها و” اِن. جی .اُ ” هایِ مستقل و آزاد و…) ، یعنی درنبودِ بنیادِ دموکراسیِ واقعی، تنها به همّتِ زنان ومردان، وبه آگاهی و فعالیت واراده، و موقع شناسیِ وخردِ آنها، وابسته است. درمیان این هفتاد زبان ولهجۀ موجود ومحکوم درایرانِ کنونی، هشت زبانِ زیر، حداقل بیش ازدومیلیون نفررا شامل میشود: (1- بلوچی، 2- تُرکی آذربایجانی- تُرکی قشقائی، 3- تُرکی ترکمنی، 4- عَربی، 5- کُردی، 6- گیلکی- تالشی،7- لُری- لَکی، 8- مازندرانی و…) نگاه کنید به:
www.Ethnologue.com/iran
البته تنها به آمارِسالِ (١٩٩٨) و نه آماربازسازی شدۀ ازسالِ (٢٠١١)، زیرا به همتِ ملی گرایانِ افراطیِ داخل وخارج: (بقایِ نازی ها درکشورایران)، فارسی زبانها، ناگهان ازسی و پنج درصدیعنی بیست ودوملیون نفر، درمقابلِ ترکهایِ آذربایجانی: سی وهفت درصد( بیست و سه ملیون ونیم ملیون نفر)، درآن سال، معجزآسا، باجذب وحلِ آماریِ لرها ولک ها(چهار ملیون ودویست هزارنفر) ومارندرانی ها وگیلک ها(هریک سه ملیون وششصدهزارنفر) به پنجاه ویک درصد(درآمار) خود را رسانیدند (یعنی اکثریت هستند، وکسی حقِ چون وچرا در نظام شان ندارد)! و برای آسودگیِ خاطرِملوکانۀ احمدی نژاد(یهودی تبار) وولی فقیه (با مادر نجف آبادی) اش، تعدادِ ترکهایِ آذربایجانی را به ” نُه ملیون” نفر، درسه استان آذربایجان شرقی، غربی و اردبیل تقلیل دادند! یعنی فعلاًدر(درآمار) وروی کاغذ، نسل کُشی انجام گرفته، که یاد آورِ بلوچ کُشیِ خسروِاول، انوشیروان دادگر(!؟)، درشاهنامۀ ابوالقاسم فردوسی است:
بشد ایمن از، رنجِ ایشان جهان! ” بلوچی” نماند، آشکار ونهان!
طبیعی است که انسانهایِ آزاده ومعتقد به دموکراسی: ( آزادی خواه، برابری طلب، یعنی تبعیض ستیز، وسکولار)، تا پایان دادن به جنایاتِ فرهنگیِ زبانِ انحصاری وجانشینِ فارسی، و تبدیل آن به یک زبانِ رابط (ارتباطی) درکنارِرسمیت: (عدمِ ممنوعیت) و آزادیِ سایرِزبانهایِ موجود درایران، از پا نخواهند نشست. وسلطۀ زبانِ انحصاریِ حاکم را،نظیرسلطۀ مذهبِ سیاسی شدۀ انحصاری وحاکم یعنی (خمینیسم) ، به تاریخ خواهند سپُرد.
هرزبانِ انحصاری وجانشین، مبدل به زبانِ قاتل می شود ودریغ است که زبانِ فارسی و تاریخ آن را، مُشتی انحصارطلب، یعنی آزادی کُش وبرابری ستیز، یعنی مدافعِ تبعیض، با انحصار-ِطلبیِ خود، بیش ازاین آلوده اش سازند. درحالی که زبانِ فارسی درادبیاتِ کلاسیکِ خود، پیامهایِ انسانی، به بشریت دارا می باشد:
یکی است ترکی وتازی دراین معامله حافظ / حدیث عشق بیان کن”به هرزبان که تودانی”
مخاطب این نوشته، که بمناسبتِ روزِجهانیِ زبانِ مادری، قلمی میشود، با توجه به اوضاع و احوالِ ” آزادی کشی” و” برابری ستیزی” نود وچهارساله درایران، بناچاردارایِ دومخاطب بوده و لذا شامل دوقسمت است:
اول: خطاب به همدردان ودارندگانِ زبان هایِ مادریِ محکوم، که ازآغازِسلطنتِ توأم با حکومتِ پهلوی/ ( ١٣٠٤) ه.ش:(1925) م / تا به امروز، زیرِبارِتحقیر، جذب وحل شدن، یا مقاومتِ قهرمانانه، متحملِ جنایاتِ ورنجهایِ غیرقابلِ توجیه، از نظرِ وجدان هایِ بیدارِ بشری شده اند:
هرچند، دمکراسی، ازجمله، بمعنایِ: بقاء ورشد، وآزادیِ” اقلیت ها ” درحاکمیتِ دموکراتیکِ “اکثریتِ نسبی” است، اما درایران از(١٣٠٤ شمسی=1925 میلادی)، یعنی درست نود وچهار سال استکه زبانهایِ مادریِ”اکثریت” اهالیِ این کشور( شصت تا هفتاددرصد جمعیت)، محکوم وممنوع شده، وآزادیِ تحصیل، ورسمّیتِ خود را ازدست داده است. این ممنوعیتِ تحصیل به زبانِ مادریِ اکثریتِ ایرانیانِ غیرفارسی زبان، بوسیلۀ هیئتِ حاکمه ای(بیگانه نِشانده وبیگانه بُرده) صورتِ تحقق یافته است، تا خودِ ملیتِ فارس، که مدعیانش، خود را تابه امروزهم “وکیلِ سرخود” ونمایندۀ اقلیتِ(٣٠) میلیون نفریِ ملیتِ فارسی زبان، عنوان میکنند، و هم سَمبُل ونمادِ باصطلاح “ناسیونالیسم(ملی گرائی) مثبتِ” ایرانی قلمداد میکردند ومینمایند(محمدرضا شاه: کتابِ مأموریت برایِ وطنم) که دربرابرِموازنۀ منفیِ محمدِ مصدق مطرح مینمود. امروز، صاحبانِ زبانهایِ محکوم درایرانِ هشتاد میلیون نفری، حدودِ پنجاه میلیون نفرراشامل میگردد.
نشریۀ شمارۀ یک”فرهنگِ ایران” درفروردین (١٣٣٢) درکشورایران، دویست زبان ولهجه وجود داشت. یعنی تقریباً درعرضِ شصت سال، ازحکومتِ سلطنتیِ محمدرضاشاه، تا بامروز، حدودِ (١٣٠) زبان ولهجه درایران، قربانیِ جنون و جنایتِ تک زبانی و تک فرهنگیِ سیاسی- دولتی، یعنی ” پان فارسیسم” شده است: بیش ازدوزبان درهرسال! یعنی ایران رابه قتلگاه زبانها، وکشورِ زبانکشی، مبدل کردند.
سیاستی که بجایِ”ملی گرائیِ مدرنِ متکی به آزادی هایِ قانونیِ منطبق با حقوقِ بشر، وبرابریِ انسانی، یعنی (رفع هرگونه تبعیضِ زبانی، جنسی، دینی واعتقادی و…) درمیانِ شهروندان، جهتِ حفظِ منافعِ ملی شان، متأسفانه، ناظربه جذب وحلِ زبانیِ آنها، درفرهنگ وزبانِ ادبیِ وغیرِعلمی فارسی، با ازخود بیگانگی، تحقیرواهانت به اکثریتِ زبانکُشی شده ومحکوم بوده است: (ازتُرکِ آذربایجانی ، کُرد، لُرولک، وعرب گرفته، تا برسد به تُرکِ قشقائی، لارستانی، بلوچ، ترکمن، مازندرانی، گیلک وتالشی و.. ). دردورۀ پهلوی، تحتِ اَوامِرِملوکانۀ هردوپادشاهِ دیکتاتور:(آزادی ستیزوطرفدارِتبعیض)، سعی شدتا، ملی گرائیِ قومیِ متکی بزبانِ انحصاریِ فارسی، با ملقمه ای از”ملی گرائیِ بَدَوی” ناظربرتبارونژادِ پاک ووالا، ولی موهومِ آریائیِ (الهام گرفته شده ازنازیسمِ هیتلری) را، درکنارِاساطیرِشاهنامه ای وزرتشتی، احیا کرده، و بجایِ ملی گرائیِ مدرن(ناظربرآزادی هایِ قانونیِ مدرن، وبرابریِ انسانیِ شهروندان، برای دفاع ازمنافع فردی، گروهی، منطقه ای، ملی- کشوریِ خود) جا بیاندازند، زیرا سَرِسودائیِ دیکتاتورها، طاقتِ فهم وتحملِ آزادیهایِ قانونی وبرابریِ انسانیِ شهروندان رانداشت. حاکمان، شهروندان را، یا بصورتِ “رعیّت” و”بندگانِ اعلیحضرتِ همایونی” ویا مقلدان ولی فقیه میدیدند ومی بینند. بنوشتۀ خمینی: مردم درحُکم صِغار(کودکان دو- سه ساله) ومجانین اند!
همچنانکه ملی گرایانِ قومیِ (فارس وشیعه) بعد ازانقلاب بهمن ( ١٣٥٧ ) که “سلطانیِ شیخ” را طالب بودند، وبه زبانِ انحصاریِ حاکم فارسی، درکنارِمذهبِ انحصاری وحاکم شیعۀ سیاسی شده (خمینیسم) قائل بوده وهستند، همگی دراکثریتِ خود، دشمنانِ قسم خوردۀ آزادی وبرابریِ انسانیِ شهروندانِ ایرانیِ غیرِفارسی زبان، وغیرِشیعه می باشند. شه وشیخ می خواستند و می خواهند تا ازگلستانِ چند- فرهنگی وزیبایِ کشورِایران، “جامعه” که چه عرض کنم، یک مرتع و” گله ای” یکدست فراهم سازند، که تنها، یک دین ویک زبان که موردِ پسند ورسمی اعلان شدۀ حضرات (بقولِ خود چوپان) را بلد باشند، وهمچون گوشتِ چرخ کرده، تمایزی ازنظرِدین وزبان، دربینشان وجود نداشته باشد!
اما اگربا ارادۀ انسانی، توأم با آگاهی، منطق وحقیقت دوستی، جهتِ دفاع ازبقاء، وآزادیِ خود یعنی زبانِ مادریِ مان، به مقابله ومبارزه با ارادۀ بربریتِ حاکم نود وچهارساله، که متکی بر “جهلِ مرکب”، زور ودروغ، وجَعل وتزویراست برخیزیم، بیگمان، همگان برخیزند! تا به جنایتِ زبانِ انحصاری وحاکم(درایران: از١٣٠٤شمسی:1925 میلادی،زبان فارسی) ومذهبِ انحصاریِ حاکم درایران:(شیعۀ مکتبی وسیاسی شده یعنی خمینیسم) که با تبعیضِ آشکارِجنسیتی بربانوان، همراه است، نقطۀ پایان گذاشته شود. مسلماً دیریا زود، این توحشِ ویرانگر، که ناهمسو، با قرنِ دژیتال- انفورماتیک است ونابود کنندۀ زبان ها وفرهنگ های غیرفارس در ایران می باشد، جایِ خود را به شکوفائی وغنایِ فرهنگ ها خواهد داد.
اگرنتواندازمسیرِهمبستگیِ آزاد، یعنی ” فدرالیسم” که موردِ نظرِفدرالیست ها است، بگذرد، از راهِ جدائیِ فرهنگی وسیاسی یعنی”استقلال” یا “تجزیه” خواهد گذشت. لذا برانسانهایِ آزادی خواه، صاحبِ اراده و آگاه برحقوقِ بشریِ خویش، واجب ووظیفه است که، جهتِ آزادیِ زبانِ مادری، و نیزبرابری وشکوفائیِ فرهنگها درایران، کوشا باشیم، و باطاعونِ ملی گرائیِ قومیِ حاکم که متکی به زبانِ انحصاریِ فارسی ومذهب انحصاری شیعۀ سیاسی شده (خمینیسم) است، مبارزه کنیم.
بنظرمیرسد این مبارزه با پان فارسیسم: ( ابزارِسیاسیِ سرکوب سازیِ دولت ها، از زبان فارسی) درسه بُعد بایستی پیش برود:
الف – خودمان باید: زبانِ مادریِ خویش را پاس بداریم، وبفرزندانِ خود، صحبت کردن، خواندن ونوشتنِ آنرا یاد دهیم، تا زمانی که آزادیِ تحصیل، تدریس ودفاع حقوقی وکاردرولایت خود، برای همۀ زبانها، درکشورایران فراهم شود، که فرارسیدنش چندان دوربنظر نمی رسد.
مادران وبانوان، هدایت سکان این کشتی را بعهده دارند.
این قصورفردی وخانوادگی را نمیتوان برهیچکس، بخصوص آنانکه متوجه عمق ووسعتِ جنایتِ فرهنگیِ پان فارسیسم شده اند بخشید.
چو تو خود کنی اختر خویش را بد / مدار از فلک چشم، نیک اختری را
ب – ما بایستی” انجمن دفاع از آزادیِ زبانهایِ محکوم درایران” را تأسیس کنیم و با همۀ زبانها و لهجه هایِ محکوم، ارتباط نزدیک وهماهنگ برقرارسازیم.
پ – درسطحِ بین المللی نیز، بایستی پان فارسیسم وسرکوب وتحقیرِزبانهایِ مادریِ درایران را مطرح ساخته و رسواسازیم. هرسال، گرامی داشتِ روزِزبانِ مادری را به اعتراضِ بین المللی برزبانکُشی درایران، همراه ساخته ومبدل سازیم وجهانیان را براین آپارتایدِ زبانیِ نود وچهار ساله، درکنارِآپارتایدِ دینی چهل ساله درایران، آگاه سازیم.
مبارزه با “پان فارسیسم” درواقع، نجاتِ خودِ زبانِ فارسی از” آلتِ فعل” شدنِ سیاسیِ مشتی شیاد وبیمارِروانیِ(دیگری ستیزوخودمرکزبین) هم هست که ازدورۀ پهلوی تاکنون، بمدتِ نود وچهارسالِ شمسی (١٣٠٤ – ۱۳۹۸ = ١٩٢٥- ٢٠٢٠) است که، بی وقفه ادامه یافته است.
به همین قیاس، مبارزه با پان شیعیسمِ (خمینیسمِ) جمهوریِ اسلامیِ ایران، درواقع، نجاتِ دینِ اسلام ومذهبِ شیعه، ازدستِ مشتی دکاندارانِ دینفروش میباشد که بجایِ تهذیبِ اخلاقِ مؤمنان، همچون ابزارِسرکوب، ازمذهبِ شیعۀ سیاسی شده، برای منافعِ نامشروعِ شخصی وگروهی خود، سوء استفاده میکنند، وبی اخلاقیِ بی سابقه ای را، درجامعۀ ایران دامن زده ومیزنند.
مناسب است که متنی را همۀ صاحبانِ زبانهایِ محکوم درایران، بهمراهِ فارسی زبانانِ آزاده و آزادی خواه، امضاء کرده، وآنرابه پارلمانهایِ کشورهایِ دنیا وسازمانِ مللِ متحد ویونسکو بفرستیم.
دوم : خطاب به طرفدارانِ پان فارسیسم وکسانی که ایرانیت را بمعنایِ فارسی زبان بودن تلقی می کنند
ایران، کشوریست کهنسال، وازآغازِتأسیسِ دولت وکشفِ خط، درتمدنِ ایلامی دراین سرزمین:
در(٢٨٥٠ قبل ازمیلاد) تاحکومتِ پهلوی، همواره دارایِ سه زبانِ اداری بوده، بی آنکه کسی به زبان های مادریِ فرد، قوم، ملیت ویاملتی، کاری داشته باشد: دردورۀ حاکمیتِ ایلام، زبانهایِ “سومری(طبی وعلمی)، ایلامی(سلطنت، قشون واشرافیت) واکّدی(بین المللی)”، ودردورۀ هخامنشی بازسه زبانِ: ایلامی: (دولتی) / بابلی: (بین المللی) / پارسی باستان:( سلطنت، قشون واشرافیت)، دردورۀ اشکانی وساسانی نیز: یونانی(بین المللی)، آرامی(اداره ودولت) و پهلوانی یاپهلویِ اشکانی وساسانی(سلطنت، قشون واشرافیت) رایج بود. بعدازاسلام نیزاین سُنتِ متکی برخردِ سنتی، جهتِ تفکیکِ قوا، همچنان ادامه یافت، وازقرنِ چهارم و اوایلِ قرنِ پنجمِ هجری، بازسه زبانِ: عربی (زبانِ دین، علم، فلسفه وتجارت) / فارسی (زبانِ دولت و دیوان وشاعران) وترکی (زبانِ سلطنت، نهاد دفاع وامنیت، یعنی قشون واشرافیت) درکنارهم وجود داشتند. از وقتی که بوسیلۀ “عَمله و اَکرۀ ” رژیمِ پهلوی، زبانِ فارسی، ازشکلِ زبانِ رابط (اهلِ دیوان) ویکی ازسه زبانِ اداریِ کشور، بصورتِ زبانِ انحصاری، رسمی، حاکم ودرنتیجه، زبانِ جانشین وزبان سیاسی رسمی(بقیۀ زبانها غیررسمی شدند) تغییرچهره داد: یعنی با (آغازسلطنت رضاشاه: ١٣٠٤ه.ش=١٩٢٥م)، طبعاً با عکس العملِ طبیعیِ افرادِ آزاده وآگاهِ زبانهایِ محکوم، ومعدودی ازفارسی زبانانِ صاحبِ وجدانِ بیدار، و یا دوراندیش، روبرو، شده ومی شود.
” زبانِ مادری” هرکس، که درآن آیه های مهرومحبت، زمزمه شده است، با هرزبانِ اکتسابیِ بعدی برایِ او(ازجمله فارسی برای غیرفارسی زبانان درایران) یک فرق اساسی دارد.
زبانِ مادری، تنها یک وسیلۀ ارتباطی ومبادلۀ افکارنیست، وسیلۀ بیان ورشد وشکوفائیِ شخصیت فردی، واحساساتِ عمیقِ انسانی هم هست. ” زبانِ مادری”، ” قلب و دل” است درمفهومی که قدما، بعنوانِ مرکزِاحساس وعشق والهام، ازآن، مُراد می کردند.
کسانی که متأسفانه درجۀ توحش- شان، به مرزِخفه کردن وبه قصدِ نابود نمودنِ زبانهایِ مادریِ دیگران، وکشتنِ فرهنگهایِ دیگر، بدلیل ابتلاء به جنونِ شیفتگی به زبانِ مادریِ خود ویا هر فرهنگِ خاصی میرسد که همواره، همراه با نفرت اززبانهایِ مادریِ دیگر، وفرهنگهایِ دیگر است، براستی ازجنایتکاران و آدمکشان نامدارِتاریخ جانی ترهستند:
زیرا اینان نه تنها با لطف ومهروعشقِ مادریِ نسلِ کنونی، بلکه با فرهنگهایِ نسلهائی که در قرنهایِ گذشته زیسته، وفرهنگ آفرینی کرده اند، با تکیه بر”جهلِ مرکبِ خود” سرستیزدارند. کشتنِ یک زبان وفرهنگ، کشتنِ یک تاریخ، وبخشی ازتمدن وفرهنگِ بشری، وبه بیان دیگر کشتنِ بشریت، وجنایتی است آشکار، برعلیه بشریت.
انسان هایِ آزاده! بنام انسانیت، وبرایِ رسیدن به آزادی هایِ: سیاسی، مدنی وفرهنگی: (زبانی – دینی) وهمچنین برابریِ (انسانی) و رفعِ تمامِ تبعیصات، هم با بربریتِ زبانِ انحصاریِ حاکم (پان فارسیسم) و هم، با توحشِ دینِ انحصاریِ حاکم (خمینیسم) درایران، به مبارزه برخیزیم.
من به سهم خود ازملتِ بنگلادش ویونسکو، بخاطرِایجاد ورسمیّت بخشیدن به “روزِجهانیِ زبانِ -هایِ مادری” صمیمانه تشکرمیکنم وازهمۀ انسانهایِ آزاده وآزادیخواه، تقاضا دارم بخاطرِهمۀ زبانهایِ بریده، وفرهنگهایِ محکوم وخاموش، ونیزهمۀ انسانهایِ تحقیرشده ازبَربَریّتِ زبانهایِ حاکمِ انحصاری(درایران وهرجای جهان)، درسکوت خود، به این بیدادگری عمیقاً بیاندیشند.
ضیاء صدرالاشرافی
اول فوریۀ ٢٠٢٠