اصلی ترین «پنجاه هفتی» خود محمدرضاشاه بود…! – علی مرادی مراغه ای
در سالهای اخیر، طرفداران پهلوی برگشته و انگی و چماقی درست کرده اند بنام چماقِ«پنجاه هفتی»! و برای از میدان بدر کردن مخالفان خود، این چماق را بر سرِ طرف می کوبند، بقول آتشی:
«…با چهره های معوج دشمن خو
خنجر گرفته اند زير گلوگاهم
و اعتراف سهماگينی می خواهند
كز خون بی قرار تبارم…»
اما در این نوشته میخواهم نشان دهم که اصلی ترین «پنجاه هفتی» خود محمدرضاشاه بوده…!
- در آن جهان دو قطبی و جنگ سرد، تمام فکر و ذکرش خطر چپ و مبارزه با کمونیزم بود، خودش را نظر کرده میدانست که علی(ع) در کودکی از بیماری نجاتش داده(مأموریت برای وطنم…ص87) و با مذهب میخواست به جنگ کمونیزم برود!.
خوب به این آمار دقت کنید:
از سال 1333تا 1342در عرض 10سال، تنها 567عنوان کتاب مذهبی در ایران منتشر شده اما،
از سال 1342تا1346در عرض 5سال به 765عنوان مذهبی رسیده.
تنها در عرض سه سال یعنی از 1348تا1350 به تعداد 755عنوان کتاب مذهبی افزایش یافته،
به میزانی که به اواخر رژیم می رسیم باز هم انتشار کتب مذهبی افزایش یافته بطوریکه تنها در عرض سه سال یعنی از1351تا 1353 تعداد کتب مذهبی به 1695 عنوان افزایش می یابد…!
یعنی در دهساله1333تا1342 تنها 10درصد کتابهای منتشره در ایران را کتبِ مذهبی تشکیل میداده اما به میزانی که به اواخر حکومت شاه میرسیم درصد انتشارِ کتب مذهبی چنین افزایش می یابد:
در سال 1351 تعداد کتب مذهبی با 578 عنوان 25درصد کل کتابها بوده،
در سال 1353تعداد کتب مذهبی، به 33درصد کل کتابها رسیده،
یعنی در حالیکه در دهساله 1333تا 1342، میزان کتابهای مذهبی پس از ادبیات، تاریخ و جغرافی، علوم اجتماعی در مقام چهارم قرار داشته در سال 1353میزان کتب مذهبی، مقام اول را پیدا میکند.
در 1352 تنها در تهران، کتاب مفاتیح الجنان تیراژش 490هزار نسخه بوده و در 1354مجله مکتب اسلام ماهانه 60هزار تیراژ داشته…!
میزان مساجد در1341 در ایران3653باب بود اما این تعداد در 1352به 5389 افزایش می یابد!
در سال1340 در قم تنها6000 طلبه وجود داشت اما در سال 1354به 18000طلبه می رسد!
در سال1340 در تهران293باب مسجد بوده اما در سال1351 به 700مسجد افزایش می یابد! و در 1352 به 909 مسجد می رسد و در 1354این تعداد به 1140مسجد می رسد…
(صدایی که شنیده نشد، اسدی و دیگران…صص52الی55) - طرفدارانش او را معمار تجدد ایران می دانند اما، این چگونه پروژه مدرنیزاسیون و تجددی است که برعکس غرب و همه جای دنیا، به میزانی که ارابه آن به جلو رانده میشود، بجای کاستن از نقش مذهب در عرصه عمومی، برعکس افزایش می یابد…؟!
جالب است که محمدرضاشاه از مسجدسازی در قلب اروپا نیز غافل نبوده! شریف امامی در خاطراتش می نویسد وقتی شاه خبر یافت که مسجد ساخته شده در هامبورگ آلمان، بدلیل نداشتن بودجه نیمه کاره مانده و «شهردار هامبورگ پیشنهاد کرد که ساختمان مسجد نیمه کاره مانده اگر دولت ایران میخواهد آنرا تخریب کرده بجای مسجد از زمین آن استفاده دیگر بکنند»
اما محمدرضاشاه گفت مسجد تکمیل گردد و هزینه تکمیل آنرا نیز خودش پرداخت…!
(خاطرات شریف امامی، هاروارد…ص285) - آن فضایِ بسته و دیکتاتورزده یِ ضد کتاب، چنان ریشه عقلانیت را خشکانده بود که حتی خیلِ روشنفکرانِ دکتر و مهندس سوربن دیده نیز نمی توانستند چند متر دورتر از جلویِ پای خود را دیده و تحلیل کنند، بجای زمین در بالای ابرها می زیستند، احزابی با جثه های ﺑﺰرگ اما با ﻣﻐﺰهایِ ﻛﻮﭼﻚ و فاقد شعور. احزابی که بیش از هر چیز شبیه همان سیستم اش و همان جان و تنِ سرطان زده اش بودند که اینک حتی قویترین مرفین ها نیز نمی توانست اندکی دردش را بکاهد!
در اواخر پاییزِ پدرسالاریش، خود را چنان عقل کل میدانست که حتی کوچکترین پیشنهاد و مشورت را توهین میدانست!
یکبار فریدون هویدا در مسند وزارت کشور جرات کرد از «کامیونهای حمل زباله» در تهران انتقاد کند دیگر برای همیشه از شرفیابی محروم شد( توقیف هویدا…. ص6)
در نتیجه، دور و برش را بی سروپاترین و چاپلوس ترین آدمها پر کرده بودند که برای خوشایندش، فقط بادش می زدند!. - به مانند تمامی دیکتاتورها، خیلی دیر صدای مردم را شنید، و آن زمان دیگر، هیچکس از آن گله ی متملقین، حتی افتخار نمیدادند به دیدارش روند!
و امیراصلان(رئیس تشریفات) مجبور میشد از دوستانش مانند فرمانفرمائیان، امیرانی، عبدالله انتظام و دیگران بخواهد که ظاهرا، بوسیله او تقاضای شرفیابی کنند تا روحیه اعلیحضرت تقویت شود….!
(خاطرات امیراصلان…ص451)
دیکتاتورها خودشان ممکن است زودتر بمیرند اما میراث شوم فکری و فرهنگی آنها سالها پس از مرگشان میماند و مغزها را فلج و جامعه را به کمای سیاسی برده و از ظهور و تربیت انسانهای برجسته و دانا و احزاب مدرن و مترقی ممانعت به عمل می آورند…