آذربایجان در گذرگاه تاریخ نگاهی به تاریخ کهن آذربایجان , دکتر محمدحسین یحیایی
برخی از پژوهشگران علوم اجتماعی و جامعه شناسی با توجه به منابع تاریخی و آثار باستانی، سعی دارند مردم آذربایجان را از نظر هویت ملی، فرهنگی و زبانی با دیگر ایرانیان یگانه نشان دهند. این تلاشگران به اوستا و برخی دیگر از نوشته های قدیمی اشاره می کنند که در آن به آذربایجان «ایرانویج» گفته شده است. ژان ژارک دمرگان باستان شناس فرانسوی نیز آن را «ایرانویج» خوانده است. غلامرضا انصاف پوردر کتاب خود بنام «تاریخ تبار و زبان مردم آذربایجان» اصرار می ورزد تا با کمک گیری از دیگران مردم آذربایجان را آریایی نشان دهد و نام های دیگری بر آذربایجان بگذارد. گذشته از ایرانویج، نام دیگر آذربایجان نام با مسمای «آذرگشسب» است که بنا به خبر شاهنامه به نام دو آتشکده مقدس بود که یکی در باکو و دیگری در شیز (مراغه) یا تخت سلیمان واقع است. در راستای این نوشته به برخی از اشعار فردوسی نیز اشاره می کند که در آن به آذربایجان، آذرگشسب گفته شده است.
«چنین گفت خسرو به کاووس شاه که جز کردگار از که جوییم راه؟»
«بدو گفت: ما همچنین با دو اسب بتازیم تا خاک آذرگشسب»
به نام های دیگر آذربایجان نیز اشاره می کند «از نام های دیگر آذربایجان ماد خرد بوده است. در دوران شاهنشاهی مادها و در آن روزگار ایران را «مادبزرگ» و آذربایجان را «مادخرد» می خواندند، ماد خرد را آتورپاتگان نیز می گفتند.
بهر حال در ریشه یابی نام آذربایجان، آتروپاتن و یا آتروپات یعنی نگهبان آتش به ساتراپ های (استانداران) دوره هخامنشی اشاره می شود که مسئولیت حفاظت آتش مقدس را داشتند و همچنین به نزدیکی مادها و پارسی ها اشاره شده که از یک نژاد و یک آئین بوده اند.«به نوشته هرودوت: مادی ها به آریاییان مشهور بودند» (ص 27)
برخی از پژوهشگران اتحادشوروی نیز مادها را از اقوام آریایی و ایرانی و زبان مادها را مشابه زبان پارسی ها و گویشی از زبان پارسی پهلوی خوانده اند. «قبیله هایی که در دوران باستان در فلات ایران می زیستند از لحاظ نژادی به گروه ایرانی تعلق داشتند و زبان های این گروه جزو شاخه های خاوری زبان های هند و اروپایی است. نیروندترین قبیله های ایران مادها بودند که متدرجا در شمال باختری ایران سکونت اختیار کردند و در جنوب قبیله های پارس و در شمال باکتریان (بلخیان) مستقر شدند». (تاریخ ایران از دوران باستان تا سده هیجدهم، ترجمه کشاورز ص 6ــ7)
در این راستا چند پژوهشگر اروپایی از جمله دو پژوهشگر فرانسوی به نام های آلبرماله و ژول ایزاک نوشته اند: «اقوام ماد و پارسی از یک نژاد بودند و قرابت نزدیک داشتند. هر دو قوم را پوست سفید و بینی راست و صورت کشیده و موی نرم و ریشی انبوه بوده و هر دو قوم به زبان آرین تکلم می کردند. قوم ماد در شمال غربی ایران و نزدیک دریای خزر و قوم پارسی در جنوب قرار گرفتند». (تاریخ ملل شرق و یونان، ترجمه عبدالحسین هژیر، ص 129)
در دایره المعارف آمریکا (Tha Encyclopedia Americana) آماده است: «این قوم که نویسندگان دوران باستان آن را مادها خوانده اند به نژاد آریان تعلق دارند. و فرهنگ اینان با پارسی ها و هندی ها از یک سرچشمه است» و هم چنین در دایره المعارف بریتانیکا (Encyclopedia Britannica) نیز آمده است: «نام باستانی بخش شمال غربی ایران به نام قوم ماد است که در روزگار باستان دولتی تشکیل داد که بر سراسر ایران، از شرقی ترین تا غربی ترین نواحی حکومت می کرد. مادها قومی آریایی بودند که از دین زرتشت پیروی می کردند. در این میان ویل دورانت نیز در کتاب «مشرق زمین کاهواره تمدن» به نژاد مادها اشاره می کند و آنها را از نژاد هند و اروپایی (آریایی) به شمار می آورد.
از پژوهشگران ایرانی، عنایت الله رضا به نقل از استرابون، زبان پارسی ها و مادها را شبیه هم می داند و پور داوود نیز به هم نژادی مادها و پارسی ها اشاره می کند. مشیرالدوله پیرنیا در کتاب «ایران باستان» بعداز اشاره به نزدیکی زبان مادها و پارسی ها می نویسد «بطور کلی مادی ها و پارس ها در همه چیز به یکدیگر شبیه بودند و تفاوت های اساسی بین آنها نبود». در این راستا حسینقلی کاتبی در کتاب خود به نام «آذربایجان و وحدت ملی ایران» به ساکن بودن مادها در آذربایجان و کردستان اشاره می کند و می نویسد «مادها به زبان مشترک آریایی ها که زبان عموم اقوام ماد، پارسی و هندی بود تکلم و بیان مقصود می کردند» از این رو زبان آذربایجان را شعبه ای از زبان پارسی و یا آریایی می خواندند و برخی نیز از ترک خواندن آذربایجانی ها به شدت برآشفتند و آنرا توطئه بیگانگان و خطری برای تمامیت ارضی نشان دادند که از شمال و غرب برخاسته است. محمدامین ادیب طوسی در مجله مهتاب که در تبریز به چاپ می رسید، زیر عنوان «آذربایجان و زبان پارسی» مقالاتی از احمد کسروی و علامه قزوینی منتشر کرد که در آنها آذربایجان را مهد زرتشت و زبان آذربایجانی را اوستایی می خواند که همان آریایی و هم عرض سنسکریت است.
از این گفتار چنین بر می آید که مردم آذربایجان از اقوام آریایی و ایرانی بوده، زبان، دین، فرهنگ و آداب و رسوم مشترک داشتند و زبان آذری نیز بخشی از همان زبان فارسی است. در حقیقت گویشی از زبان پهلوی محسوب می شود که با گذشت زمان تغییراتی در آن پدید آمده و تحت تاثیر برخی از زبانهای دیگر قرار گرفته و به شکل امروزین خود درآمده است.
پژوهشگران دیگری نیز هستند که با سعی و کوشش فراوان در جهت ریشه یابی زبان و مردم آذربایجان تلاش کرده اند. آثار ارزنده ای نیز از خود به یادگار گذاشته اند. از آن جمله استاد محمد تقی زهتابی که در باره «تاریخ دیرین ترک های ایران» تحقیقات مهم و ارزنده ای انجام داده اند. استاد در جلد دوم از کتاب خود که از اسکندر تا ظهور اسلام را در بر می گیرد در مورد آذربایجان می نویسد:
«امروزه خاک آذربایجان از نظر جغرافیایی، طبیعی و اقتصادی به همسایگان خود وابستگی ندارد و یک کشور مستقل است. آذربایجان از فلات ایران جداست. … با حمله اسکندر و از بین رفتن هخامنشیان شرایط لازم بوجود آمد و آتروپات از این فرصت استفاده کرد و حکومت مستقل مادها را بوجود آورد. … به این دولت جدید به درستی «ماد آتروپاتشن» و یا «ماد کوچک» و یا «آتروپاتکان» می گفتند.
این حکومت جدید و مستقل خاک امروزین آذربایجان (شمالی و جنوبی) را احاطه کرده بود. حکومت ماد کوچک بعد از آتروپاتدان نیز به حیات خود ادامه داد و بعدها نام آذربایجان را بخود گرفت.
هرکشوری نام خود را از مردمی که در آن زندگی می کند، بر می گیرد. آذربایجان با داشتن منابع سرشار نفت و گاز طبیعی و مشتعل شدن آن، با آتش آشنایی پیدا کرد و استفاده از آن را آموخته است. به نظر می رسد آذربایجانی ها با استفاده از آتش آن را مقدس شمرده و برای نگهداری آن تلاش کرده اند. از این رو «آت (آتش) + ار+ پات» یعنی نگهبان آتش (اود گوزتچیسی) نام گذاری شده است. در دوره هخامنشیان «آتروپات» نام ساتراپ ماد کوچک بود که رهبری دینی را نیز بعهده داشت. فریدون ابراهیمی بر این عقیده بود که «آتروپات» نام یکی از سران و پدران آذربایجان بوده و از دو بخش «آتر» (آتش) و «پات» نگهبان تشکیل شده است، و ادامه می دهد «پدران ما آتش را پرستش می کردند و نگهدار آن بودند، از این رو نیز «آتروپات» نامیده شدند. نام کشور عزیز ما آذربایجان و مردم ما آذری نامیده می شوند».
تاریخ نگار یونانی «آتروپاتن» را «آتروپاتینا» و ارمنی ها آن را «آتروپادگان» نامیده اند و همین طور در زبان فارسی به صورت «آذربایگان» نگاشته شده است. با حمله اعراب به ایران و با توجه به ویژگی های زبان عربی کلمه آذربایجان رواج پیدا کرده است. پس می توان گفت «آتروپات» به مردمی گفته می شود که در خاک ماد زندگی می کرده و دولت مستقل ماد را به وجود آورده و امروزه همان آذربایجان نام دارد.
برخی پژوهشگران بر این باورند که کلمه «آتروپات» از دو بخش «آترو» یعنی آتش و «پات» که از همان مصدر پائیدن است تشکیل شده و از این رو این کلمه فارسی است که همان زبان مشترک ایران بوده و گویشی از زبان پارسی پهلوی یا فهلوی است.
استاد زهتابی بر این باور است که کلمه «آتروپاتئن» از چهار بخش تشکیل شده و منشا (پایه) ترکی دارد. بخش اول آن اسم «آتش و بخش دوم کلمه «ار» و بخش سوم «پات» که از مصدر پائیدن و بخش چهارم «ات» که علامت جمع در زبان قدیم ترکی است. از این رو این کلمه ترکی است و شاید هم کلمه در زبان ترکی و فارسی مشترک بوده و مورد استفاده هر دو قرار گرفته است. زیرا این گونه کلمات مشترک به طور وسیعی در هر دو زبان وجود دارند. غلامرضا انصاف پور در پژوهش خود به برداشت دیگری می رسد «به این ترتیب آشکارا می بینیم که مردم ماد (آذربایجان) مثل پارت ها، پارس ها و باکتریان (بلخیان) یکی از اقوام آریایی و ایرانی هستند که چند هزار سال است با دین و فرهنگ و آداب و رسوم مشترک در کنار هم زندگی می کنند و تا قرن پیش با زبان مشترک آذری (فارسی) با یکدیگر سخن می گفتند، به قول فردوسی و نظامی گنجوی به نام ایران و ایران شناخته شده اند. (ص 36)
امروزه پژوهشگران در جاهای گوناگون گیتی با داشتن امکانات وسیع و پشتوانه علمی در جستجوی آنند تا بتوانند گذشته تاریخی را بشکافند و برای پژوهشگران آینده زمینه علمی بیشتری فراهم آورند تا حقایق پنهان آشکار شوند و ملل ساکن در سرزمین پهناور ایران با گذشته خود آشنایی بیشتری پیدا کنند که این خود به پیوند بیشتر این ملل کمک خواهد کرد و زمینه همکاری گسترده ای را فراهم خواهد ساخت.
به نظر می رسد برخی گسترش زبان، فرهنگ و ادبیات ملل ساکن در گستره ایران را مغایر با همبستگی ملی می دانند و سعی می کنند زبان فارسی را در کشور جایگزین زبان های دیگر کرده تا با زبان واحد ملت و کشور واحد بوجود آید. در چند سال اخیر در درون و بیرون کشور در این راستا فعالیت های گسترده ای آغاز شده است. کتاب، مقاله، همراه با فعالیت های سیاسی و اجتماعی با بهره گیری از منابع خبری و رسانه های گروهی به تبلیغات بی وقفه ای در راستای این سیاست قدم برداشته و منافع خود را نیز در آن جستجو می کنند. به دور از این جنجالهای سیاسی و تبلیغاتی، پژوهش در باره آذربایجان یک ضرورت تاریخی است. شناخت یک جامعه در سیاست گذاریها، در نتیجه در رشد و توسعه اجتماعی و اقتصادی آن تاثیر مستقیم دارد.
جامعه بشری در حال دگرگونی است و ما در جمعه پویا زندگی می کنیم. یعنی همواره جامعه و انسان در حال تغییراند. این دگرگونی به پویایی فرهنگی (cultural dynamism) می انجامد و قانونمندی خود را دارد و تا حد زیادی خارج از اراده فرد عمل می کند. برخی نیروها سعی دارند جلو این پویایی را بگیرند و جامعه ایستایی (social staticism) را با توسل به سنت های عقب مانده دین، حکومت و نهادهای اجتماعی و شیوه های کهن تولید بر جامعه تولید کنند. از این رو با هرگونه نوآوری به مبارزه بر خاسته، خواستار وضع موجودند (status-qup) تا بتوانند از منافع خود دفاع کنند. این بینش تنگ نظرانه و محوری در رفتار و گفتار برخی از پژوهشگران خود را نمایان می کند. این گروه بر این باورند که پژوهش در زبان، فرهنگ و شیوه زندگی سایر ملل ساکن در ایران عقلانی نیست و هدف تجزیه طلبانه را دنبال می کند. از این رو به جای پژوهش در زبان های دیگر و گسترش فرهنگ در جامعه ، خواستار ملت و زبان واحدند و با هرگونه پژوهش در این راستا نیز ستیز می کنند.
غلامرضا انصاف پور در کتاب «تاریخ تبار و زبان مردم آذربایجان» به زبان مردم آذربایجان اشاره می کند که تا قرن 11 و 12 هجری، آذری پهلوی بوده و با کمی اختلاف به مازندرانی و لری شباهت داشته است و اضافه می کند «پس از دگرگشت زبان آذری به ترکی در قرن 11 و 12 هجری به بعد، بازهم زبان خواندن و نوشتن و آموزش در آذربایجان همچون گذشته فارسی دری بود. اشخاصی با سواد و دبیران در مکاتب دولتی و نویسندگان و شعرا راه اسلاف خود «خاقانی شروانی»، نظامی گنجوی، همام تبریزی، رشیدالدین فضل اله، صائب تبریزی و اوحدی مراغه ای و دیگر بزرگان فرهنگ و ادب آذربایجان را دنبال می کردند و به فارسی دری که ودیعه دارفرهنگ درخشان ایرانی و عرفان و دانش و حکمت باستانی چند هزارساله این سرزمین است ، می سرودند و می نوشتند و از آن پاسداری می کردند». (ص54) دگرگشت زبان به یک باره، آنهم به ترکی در قسمت آذربایجان که مهد فرهنگ بوده و کارایی کمتری از فارسی و عربی داشته قابل بررسی است. مشکل می توان گفت که زبان ترکی، ره آورد یورش مغول و تیمور بوده که از اواسط دوران صفویه رواج یافته است «در واقع طی پنج قرن که از آمدن قبایل ترک غزنوی و سلجوقی تا آمدن قبایل مغول و قبایل ترک به همراه تیمور و همچنین فرمانروایی قره قویونلوها و آق قویونلوها در آذربایجان به طول انجامید، هیچ یک از این قبایل در دوران حکومت خود نتوانستند زبان ترکی را در هیچ گوشه از گوشه ایران حتی در آذربایجان رواج دهند». (106) حال اگر این ها در طول پنج قرن قادر به رواج زبان ترکی نشدند و یا نخواستند آن را جایگزین زبان فارسی کنند. چگونه در دوره صفویه دگرگشت زبان صورت گرفت و زبان ترکی در آذربایجان رواج یافت؟
برخی از پژوهشگران بر این باورند که از قرن 11 هجری قبایل ترک در آذربایجان ماندگار شده به اسلام روی آوردند و با فرهنگ ایرانی آشنایی پیدا کرده با مردم همسو و هم مرام شدند. قبایل ترک سلحشور که به پرورش اسب و دام علاقه مند بودند. از این رو آذربایجان را انتخاب کردند و یا به آنجا کوچانده شدند. بدین ترتیب ترکان از آمدن مغول و تیمور تا دوران قره قویونلوها و آق قویونلوها و سپس صفویان و افشاریان و سرانجام قاجاریان، مراحل استقرار ایلی و چادرنشینی و نظامیگری و روستا نشینی و شهر نشینی را در آذربایجان پشت سرگذاشتند و در واقع حدود هشت قرن (تا قرن 14 هجری) در آن استان حکومت داشتند» (107)
مردم در ارتباط با این حکام دولت صفوی و شاه اسماعیل برای استفاده از نیروی نظامی سربازان ترک، به سرودن شعر ترکی پرداختند. مالکان نیز برای حفظ منافع و املاک خود به زبان ماموران و حکام که ترک زبان بودند، مجبور به یادگیری زبان ترکی شدند. روند گسترش زبان ترکی که از صفوی ها آغاز شده بود. در دوران افشاریان و قاجاریان نیز ادامه داشت. ناصح ناطق، در پژوهش خود به نام «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران» می نویسد « زبان ترکی ، زبان دولت و حکومت وقت بود. زبان کسانی بود که حق گرفتن مالیات و زورگویی به طور مطلق به جانب ایشان بود. علاوه بر این در آن دوران ارزش فرهنگی زبان ملی و میهن و نژادی به کلی مجهول بود و آذری پهلوی هم زبانی نبود که تکلم به آن متضمن فایده دنیوی و اخروی باشد. بنا بر این با توجه به آنچه گفته شد به آسانی می توان علل تغییر زبان آذری را به ترکی دریافت». برخی دیگر از پژوهشگران و نویسندگان مانند احمد کسروی، عباس اقبال و رضازاده شفق بر این باورند که زبان ترکی و آذربایجان عارضی بوده با فشار و ظلم بر مردم تحمیل شده است و هرچه زودتر باید از آن دوری جست. در این راستا دکتر تقی ارانی سلسله مقالاتی در مجله ایرانشهر چاپ برلین در سال 1303 (1924) منتشر کرد و ایرج افشار این مقالات را در مجموعه ای بنام «زبان فارسی و آذربایجان» جمع آوری کرده است. ارانی در بخشی از مقاله خود می نویسد: «آذربایجان چنانکه از اسمش پیداست مظهر آتش مقدسی است که روشنایی فکر و حرارت روح ایرانی را در ادوار مختلفه به عالمیان نشان داده و ثابت نموده که این نژاد دارای احساسات و ذوق مخصوص است که نظیر آن کمتر در ملل دیگر پیدا می شود. این ناحیه، از زمان قدیم مسکن اقوام آریایی نژاد و یکی از مهمترین مهدهای تمدن ایرانی بوده و آثاری به ظهور رسانده که الحق باید تمامی آریان های دنیا بدان افتخار کنند. …
ترکی زبان بودن بعضی از قسمت های ایران باعث شده، برخی مردمان بی اطلاع، بدون اینکه از تاریخ چیزی بدانند ادعا می کنند که ترک های این قسمت ایران هم نژاد ما هستند. ما در جواب از این مدعیان باطل باید سئوال کنیم آیا وقتی که ترک ها و مغول به ایران و آسیای صغیر حمله کردند تمامی این نواحی خالی از سکنه بود؟ و فقط قوم ترک و مغول زن و بچه خود را از شمال چین و مغولستان آورده در آن جاها سکنی گزیدند؟ نه فقط سربازان مغول بودند که حمله می کردند و چون خونخوار بودند غالب می شدند. ولی پس از آنکه ساکن می شدند چون عده اشان نسبتا کم بود در میان هر ملت مستحیل می گشتند و فقط چون حکومت غالب بودند زبان آنها در میان مردم معمول می گشت. چنانکه اهالی آسیای صغیر که امروزه ادعای ترکی می کنند قسمت عمده ترک نیستند بلکه ایرانی و یونانی ورومی و ارمنی و عرب و غیره هستند که خود را ترک تصور می کنند. در حقیقت عده ترک های حقیقی در آنجا خیلی کم است.
ادامه دارد…